English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4531 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
gybe U ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
cipher U رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers U رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cyphers U رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
retrieval U عمل جستجو, محل دادن وبهبود اطلاعات ازیک فایل یا رسانه ذخیره سازی
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
to prospect for gold U جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal U آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
as much as possible U تا بتوان
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
micron U 01 بتوان 6- متر
as far as possible U تا انجا که بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
from pillar to post U ازیک دربدردیگر
of the same leaven U ازیک جنس
uniparental U ازیک ولی
ex parte U ازیک طرف
on one hand U ازیک طرف
osmosis U ازیک پرده
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
extravaganzas U ازیک شخصیت خیالی
to lose an eye U ازیک چشم نابیناشدن
Ask each and every one of them . U ازیک یک آنها بپرسید
from stem to stern U ازیک سربسر دیگر
consubstantiate U ازیک جنس شدن
dual U استفاده ازیک جفت
aliunde U ازیک جای دیگر
extravaganza U ازیک شخصیت خیالی
itineration U ازیک جابجایی دیگر
to solicit an office U درخواست ازیک شرکت
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
lobectomy U برداشتن قسمتی ازیک عضو
personal computing U استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
it is useful in a way U ازیک جهت سودمنداست تاندازهای مفیداست
out fall U محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
nutcrackers U تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
nutcracker U تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
replay U خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replays U خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replaying U خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replayed U خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
lawn sprinkler U برای چمن اب دادن
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
eponymy U اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
reconstitution site U قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
polyoestrous U دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
phew U برای نشان دادن بی تابی
time U وقت قرار دادن برای
phew U برای نشان دادن بیزاری
timed U وقت قرار دادن برای
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
smoothing or smoothed varnish U لاک برای جلا دادن
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
times U وقت قرار دادن برای
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
reproduces U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
scrimmage U بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
scrimmages U بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
reproduced U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
roll forward U تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
metastasize U گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
Sept U دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیا بوجودامده اند
relocating U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
reproduce U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
relocate U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocated U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
outdegree U تعداد رئوس جهت داری که ازیک گره خارج می شوند
reproducing U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
relocates U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
round robin (meeting or discussion) <idiom> U جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
paragram U جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
garden engine U اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
benchrest U سکو برای تکیه دادن تیرانداز
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
irresponsiveness U عدم امادگی برای پاسخ دادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
distortions U اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
systematic theology U بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
distortion U اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
burn in U حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
turboshaft U توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
check side U پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
attack U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacked U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customizing U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com